از لحاظ روانی روزای سختی رو دارم میگذرونم. از اونایی که هر لحظه مچالهتر میشم. از اونایی که دنبال خوابم تا بتونم بگذرونم. از اونایی که ممکنه دارم راه میرم یهو از شدت غم بیفتم. میدونم توی یکی از این شبها که دارم مینویسم توی تاریکی، برای همیشه جا میذارم همهی احساساتم رو و میرم. اما میدونم تا به اون مرحله برسم پودر میشم. از اون موقعیتهاست که وقتی حرف میزنم باید باشه و بپرسه. بپرسه و من فریاد بکشم این درد استخوان سوز رو. اما نمیشه. نه اون توی حوالی من پرسه میزنه و نه من میتونم هوار بکشم. اصلا همون جایی که هایده میخونه:
«دل میگه باز فردا رو از نو بساز
ای دل غافل،دیگه از ما گذشت
ای دل غافل،دیگه از ما گذشت
زندگی میگن برای زنده هاست اما خدایا
بس که ما دنبال زندگی دویدیم بریدیم که»
|جنون|
قاطی پاطی...برچسب : نویسنده : 20tanista بازدید : 60